تو مدرسه جهاد به سال چهارم رفته بودم و خاطره اسپنک شدن در سال سوم رو فراموش کرده بودم (ولی نه انقدر که دوباره اتاق معلم ها رو نگاه کنم)تو اون یک سال با علی اقا رفیق شده بودم علی اقا تو حیات مدرسه در زنگ تفریح داشت گشت می زد تا بچه ها شلوغ کاری نکنن منم همراهش بودم علی اقا ناگهان از دور پسری رو دید که داره اتاق معلم ها رو دید میزنه مسیر حرکتش رو به سمت اون پسر برگردوند و اروم از پشت سرش بهش نزدیک شد می دونستم میخواد چه کار کنه ولی جرات نداشتم به اون پسر اخطار بدم علی اقا ترکش رو به عقب برد و محکم به کون اون پسر زد اون پسر هم کونش رو با دست گرفت و به سرعت به عقب برگشت دیدم هم کلاسیم عادل هستش عادل از تعجب و ترس خشکش زده بود علی اقا با لبخند تمسخر امیزی که به لب داشت رو به عادل کرد و گفت "دیگه اون تو رو نگاه نکن باشه پسر خوب "

هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر